بحث جبر و اختیار از حساس ترین، دقیق ترین و بحث برانگیزترین مباحث رایج میان اندیشه ها و جهان بینی ها می باشد. جبر و اختیار همیشه در مقابل هم قرار می گیرند. به عبارت ساده تر انسان نه مختار صد در صد است مثل آنچه معتزله اعتقاد دارند و نه مجبور صد در صد است.
جبر و اختیار چیست؟
جبرگرایی
رویکرد جبرگرایانه پیشنهاد می کند که همه رفتارها علتی دارند و قابل پیشبینی هستند. اراده آزاد یا همان اختیار در واقع یک توهم است و رفتار ما توسط نیروهای داخلی یا خارجی اداره می شود که هیچ کنترلی بر آنها نداریم.
اراده آزاد (اختیار)
اراده آزاد ی اختیار همان ایده ای است که ما می توانیم در نحوه عمل خود انتخابی داشته باشیم و فرض می کنیم که در انتخاب رفتار خود آزاد هستیم، به عبارت دیگر، ما در واقع خود تعیین می کنیم.
به عنوان مثال، افراد می توانند آزادانه انتخاب کنند که آیا مرتکب جرم شوند یا نه (مگر اینکه کودک باشند یا دیوانه باشند). این بدان معنا نیست که رفتار تصادفی است، اما ما قطعاً از تأثیرات علّی رویدادهای گذشته آزاد هستیم. بر اساس اراده آزاد، شخص مسئول اعمال خود است.
جبر در الهیات، آموزه ای است که همه رویدادها را خداوند اراده کرده است، معمولاً با اشاره به سرنوشت نهایی روح فردی. تبیین جبر اغلب به دنبال پرداختن به پارادوکس اختیار است که به موجب آن دانای مطلق خدا، با اختیار انسان ناسازگار به نظر می رسد. در این کاربرد، جبر را می توان نوعی جبر دینی دانست. و معمولاً از پیش تعیین شده است، همچنین به عنوان جبر الهیاتی شناخته می شود.
آیا اراده آزاد از پیش تعیین شده است؟
با این حال، اگر ما تا این حد آگاهانه از توانایی خود در اعمال اراده آزاد مطمئن هستیم، چگونه جبرگرایی می تواند بر این ایده غلبه کند؟ از برخی جهات، جبرگرایی برای درک آگاهانه ما مشکل ساز است و ما را با مشکل دیگری مواجه می کند: حتی اگر آگاهانه با استفاده از اختیار دست به انتخاب بزنیم، چه می توان گفت که اراده آزاد ما از قبل تعیین شده نیست؟
بیایید یک برداشت مذهبی داشته باشیم
از ديدگاه دينی، متغيرهای گوناگونی وجود دارد كه بايد به جبر و اختيار توجه كرد. هر فرد ممکن است عقاید متفاوتی از خود نشان دهد، خواه توحید باشد، شرک، الحاد، یا ادم گرایی. گذشته از این، اگر انسان به خدا ایمان داشته باشد، هر فردی تعابیر مختلفی دارد، مانند: خدا کیست؟ خدا در مورد چیست؟ نقش او در انسانیت چیست؟ همه ما پاسخ های متفاوتی به این سؤالات داریم و این پاسخ ها تعیین می کنند که آیا به جبرگرایی یا اراده آزاد اعتقاد داریم.
اولویت ها
شاید شما ترجیحی داشته باشید. چگونه به این اولویت رسیدید؟ در نتیجه تجربیات، محرک های محیطی مغز شما در گذشته در معرض آنها قرار می گرفت. شما ممکن است برخی از ویژگی های ذاتی را به دلیل مغزی که DNA شما در بدو تولد ساخته است داشته باشید، که بر تصمیم شما تأثیر می گذارد، اما شما DNA خود را انتخاب نکرده اید. مغز شما توسط DNA ساخته می شود و سپس با تمام رویدادهایی که از بدو تولد در معرض آن قرار گرفته است، اصلاح می شود. از آن خروجی، تصمیم یا انتخاب به دست می آید. از چه لحاظ ساختی؟ مغز شما مزایا و معایب را بر اساس خاطرات تجربیات و دانش مربوطه ارزیابی کرد و تصمیم گرفت. تمام آن انعکاس پیچیده مغز شما بود!
راه با خدا
صرف نظر از تصمیماتی که می گیرید و چیزهایی که سعی می کنید کنترل کنید، زندگی شما از قبل توسط خدا تعیین شده است. این دیدگاهی است که همه رویدادها، از جمله رفتار انسان، ناشی از (تعیین) خداوند است. یکی از مشهورترین مدافعان این دیدگاه، جاناتان ادواردز، متکلم پیوریتن بود. او معتقد بود که مفهوم اراده آزاد یا خودمختاری با حاکمیت خدا در تضاد است. اگر خدا واقعاً بر همه چیز مسلط است، پس هیچ کس نمی تواند بر خلاف اراده او عمل کند، که این همان چیزی است که خود تعیین کننده باید داشته باشد. از این رو، برای اینکه خداوند حاکم باشد، باید هر رویدادی را، خواه انسان یا غیر آن، ایجاد کند. طرفداران اراده آزاد معتقدند که در حالی که هر چیز دیگری در جهان ممکن است پیامد مورد انتظار نیروهای بیرونی باشد، رفتار انسان متمایز است و توسط عامل تعیین می شود.
البته ما نتیجه اقدامات قبلی خود هستیم. و بله، اعمال ما با رویدادهای قبلی تعیین می شود. درک این موضوع که هستی و اعمال ما کاملاً «علت و معلول» هستند و نمی توانیم غیر از این عمل کنیم دشوار است.
انکار آگاهی
با این حال، جبرگرایی این باور است که همه رویدادها، از جمله انتخاب های انسان، توسط دیگری تعیین یا ایجاد می شوند. طرفداران این دیدگاه بر این باورند که انتخاب های انسان نتیجه علل پیشین است. گفته می شود که انسان ها عامل های مسئول هستند، اما به نظر می رسد این واقعیت با دیدگاه جبرگرایانه کنش انسان (این دیدگاه که هر رویدادی که در یک عمل دخیل است ناشی از رویداد دیگری است) در تضاد است. اگر دیدگاه جبرگرایانه درست باشد، بیان می کند که هیچ کس نباید مسئول اعمال خود باشد، زیرا آنها ناشی از چیزی غیر از خودشان بوده اند.
جبرگرایی ادعایی است که بیان می کند چیزی به نام آگاهی وجود ندارد. ماهیت انکار بیان می کند که آگاهی اگر هویت داشته باشد واقعی نیست. این بیانیه پوچ به نظر می رسد. اگر آگاهی غیرممکن است، پس منطقی نیست که بگوییم جبرگرا از غیرممکن بودن آن آگاه است. بنابراین، استدلال بر این فرض استوار است که برای داشتن حق انتخاب، باید توسط قوانین هویت محدود شود. این یک شورش علیه واقعیت است.
اگر مردم حق انتخاب ندارند، پس واقعاً چیزی به نام اخلاق وجود ندارد. اگر چیزی به نام اخلاق وجود نداشته باشد، پس چیزی به نام درست یا نادرست وجود ندارد. این بدان معناست که در واقع هیچ گونه قضاوت یا مجازات اخلاقی برای انجام کارهای نادرست وجود ندارد.
جبر و اختیار از نظر فلسفی
در فلسفه، بین جبر گرایی و اختیار بحثی مداوم وجود دارد. مدافعان هر یک از طرفین ادعا می کنند که در اعتقادات خود عادل هستند. باید به مردم یادآوری شود که هیچ راه عینی برای اثبات هیچ یک از طرفین جبر وجود ندارد. ما همچنین باید به مردم یادآوری کنیم که بر سر چنین مفاهیمی «به جنگ» نروند. اگر جبرگرایی را قبول دارید، پس باید بپذیرید که برخی افراد جبرگرایی را به عنوان یک مفهوم معتبر نمی پذیرند. اگر اراده آزاد را بپذیرید، باید بپذیرید که دیگران حق دارند «انتخاب» کنند تا اراده آزاد را به عنوان یک مفهوم معتبر نپذیرند.
در هر صورت، حقیقت این است که هیچ یک از طرفین نمی تواند طرف مقابل را متقاعد کند، زیرا همه چیز بسیار ذهنی است. همیشه سیاه و سفید نیست، همیشه یک منطقه خاکستری وجود دارد. جبر و اراده آزاد دو باور ذهنی هستند که نمی توان با ابزارهای عینی از آنها دفاع کرد.
در رابطه با اعمال و کنش های انسان سه دیدگاه وجود دارد؛
1. دیدگاه اشعری ها (جبریون) : طبق این نظریه انسان اراده ای از خود ندارد و تمام افعال او مستقیما به اراده حق تعالی است بدون آنکه انسان، اندک نقشی در بود و نبود عمل داشته باشد. طبق این دیدگاه هر عملی از انسان سر بزند در واقع عمل او نیست بلکه خداوند است که از مجرای او آن عمل را انجام داده است.
به عبارت دیگر طبق این نگرش، انسان شبیه یک دستگاه مکانیکی است که تمام حرکات و سکناتش از خارج کنترل می شود، بر این نظر اشکالاتی چند وارد است از جمله :
الف) هر انسانی در درون خود قدرتی را می یابد که در برابر راه های گوناگون یکی را برگزیده و دیگری را کنار می گذارد و همین بهترین دلیل برای اختیار است .
ب) در متون دینی هر انسانی مسئول اعمال و کنش های خویش معرفی شده است و بر همین اساس است که خداوند کیفر و پاداش را برای مجرمان و صالحان قرار داده است در حالی که اگر اعمال انسان جبری و بدون اختیار بود، دیگر پاداش و کیفر معنا نداشت.
2. دیدگاه معتزله (مفوّضه) : معتزله در برابر اشاعره معتقد به وجود اختیار در انسان می باشند ولی در این مسیر چنان راه افراط پیموده اند که دیگر هیچ جایگاهی برای اراده حق تعالی در افعال انسان قائل نگردیده و قلمرو کنش های بشری را برای پروردگار منطقه ممنوعه اعلام نموده اند به گونه ای که گویی (نعوذ بالله) خداوند را هرگز توان دخالت در افعال آدمی نیست. اشکال این دیدگاه نیز روشن است چون مخالف قدرت مطلقه پروردگار و توحید افعالی است.
3. مکتب ائمه طاهرین (علیهم السلام) : در مقابل دو نقطه نظر تفریطی و افراطی فوق، ائمه اطهار مسئله (امر بین الامرین) را مطرح نموده اند که در آن هم اختیار آدمی محفوظ است و هم توحید افعالی و قدرت مطلقه الهی. بر اساس این دیدگاه همان طور که وجدان حکم می کند، آدمی مختار آفریده شده و از این رو مسئول اعمال خویش است و از طرف دیگر چنان نیست که کاملا رها شده باشد و خداوند را توان تاثیر در اعمال او نباشد.
علم و آگاهی خدا هر چند در سلسله ی اسباب صدور فعل از انسان قرار دارد، ولی مقتضای علم الهی این است که فعل انسان با قدرت و اختیار او انجام گیرد; زیرا قدرت و اختیار او نیز در سلسله ی اسباب و علل آن فعل قرار گرفته است.
حاصل آن که خداوند متعال نه تنها به صدور فعل از انسان علم و آگاهی پیشینی دارد، بلکه به ویژگی های خاص، مبادی و مقدمات، و دور و نزدیک آن نیز علم و آگاهی تام دارد، که یکی از مقدمات و اسباب فعل آدمی، توانایی و اراده و قدرت خود انسان است به طوری که می شود گفت اختیار برای انسان یک امر ضروری است.
در آخر باید به این نکته ی مهم توجه کرد که ما نباید علم و آگاهی خدا را با خودمان مقایسه کنیم; چرا که خداوند چیزی غیر زمانی و فوق زمان و مکان است و برای او حال و گذشته و آینده مطرح نیست. موجودات مادی در افق زمانند و نسبت به گذشته و آینده ی خود و دیگران به صورت مستقیم در جهالت و بی خبری به سرمی برند و حوادث به صورت تدریجی برای آنها واقع می شود، ولی در مورد خدا که فراتر از زمان و مکان است، حرکت و زمان معنا ندارد و کلیت و تمامیت هستی برای او آشکار است.
علم خداوند به حوادث گذشته و آینده، همانند علم ما به حوادث حال و پیش روی ماست. او همه ی هستی و سلسله ی حوادث را یکجا و یکباره مشاهده می کند و به یک معنا علم پیش از تحقق و حین تحقق و بعد از تحقق برای او معنا ندارد; در نتیجه، همان گونه که علم ما به اینکه فلان شخص در حضور ما کار نیکی را انجام می دهد سبب مجبور بودن آن شخص نمی شود، علم خدا به قبل از تحقق این کار نیک از منظر ما نیز، سبب مجبور بودن آن شخص نمی شود.